بمان، چنان ماندنی که فقط تو میتوانی
دوباره پیداش شده. نه اینکه رفته باشد یا لحظهای رهام کرده باشد یا من لحظهای رهاش کرده باش، نه. همیشه بوده. حداقل پیش خودم مطمئنم که بوده. شده که داستانی با نامش نوشته باشم اما در نهایت ترجیح داده باشم...
View Articleشروعِ خوش
دلخورم. خستهام از نوشتن فیلمنامه. باید آنقدر بالا و پایین و چپ و راستاش کنی تا باب دندان آقای تهیهکننده شود. آنوقت شده یک شیر بییال و دم که حتی خودت روی خواندنش را نداری، چه برسد به آنکه اسمت را...
View Articleحال خوش
حالم خوب است؛ خوش است. چرای آن را که البته نمیدانم. گفتم بگویم به شما. این روزها ندیدهام کسی از خوشیهاش بگوید. خوشیهاش را با ما قسمت کند. حالم خوب است؛ خوش است. این را به شما میگویم. حتی اگر...
View Articleغم زنبورک
درست سر وقت میآید. معمولا مینشیند روی همین نیمکتِ درست روبروی خانهمان توی پارک. اگر هم کسی جاش را گرفته باشد،مینشیند روی آن نیمکت کمی دورتر. مینشیند و زنبورک میزند. حالا نمیدانم چند وقت است که...
View Articleدیدهها و ایدهها 1
زنبیل قرمز از زیر چادر مشکی بیرون مانده بود. سالها بود زنبیل قرمز ندیده بودم. پر استفادهترین وسیلهای که در سالهای دور همراهمان بود. فرقی نمیکرد خریدمان چیست؛ نان بربری، گوشت، سبزی و یا خیلی...
View Articleدیدهها و ایدهها 2
از پنجره نگاهش میکنم. از صبح ایستاده و دو تا قاچ هندوانه را بالا گرفته. صبح هر دو دستش بالا بود و حالا که خسته شده، یکی از قاچها را زمین گذاشته و یکی از دستها را ستون دست دیگر کرده تا بازوش تحمل...
View Articleدیدهها و ایدهها 3
بعضی وقتها میخواهیم خودمان را جوری نشان بدهیم که نیستیم. صبح توی صف شلوغ بانک، زنی آمد و بعد از کلی حرف زدن با کارمندها، یک پنجهزار تومانی نو درآورد و گفت موقع تحویل سال پول را گذاشته بوده لای قرآن...
View Articleروزها در راه
از پیشگفتار «روزها در راه» نوشتۀ شاهرخ مسکوب سیویکم خرداد 1342 پنج شش ماه است که میخواهم نوشتن این یادداشتهای روزانه را شروع کنم؛ شاید نزدیک به یک سال، از وقتی که نوشتن «مقدمهای بر رستم و...
View Articleشتر لوک
هفته گهیست. تا حالا دو تا تشییع جنازه دیدهام. آدمهایی که دیگر نفس نمیکشند و زیر پارچه ترمه، روی تخته آرام خوابیدهاند و سیل جمعیت؛ دوست و آشنا و غریبه. نمیدانم چرا اینطوریست. شاید هم چشمهای من...
View Article«همخوانی کتاب» در نواک
توی اتوبوس نشسته بودیم. شلوغ بود و عدهای میان صندلیها ایستاده بودند. مجموعه شعرهای شاملو راخریده بودم. از خواندن چند تا از شعرها سر ذوق آمده بودم و آنها را برای دوستم میخواندم. خواندن که تمام شد و...
View Articleکتابهای تازه روزنامه بهار
بوی قیر داغ نخستین مجموعه داستان علیاکبر حیدری است که از طرف انتشارات روزنه منتشر شده است. این کتاب شامل 9 داستان کوتاه است که بوی قیر داغ اسم هیچ کدامشان نیست. بنابراین میشود گفتدر انتخاب اسم...
View Articleدر روزنامه ها
یادداشت فرشته نوبخت در روزنامه فرهیختگانیادداشت احمد پورامینی در روزنامه بهار
View Articleیادداشت احمد فاضلی برای بوی قیر داغ در غنچه رز
لینک اصلی یادداشت در غنچه رز همه داستان های مجموعه کارهای قابل دفاعی هستند. دو داستان "ممکن است خیلی ها برای مردنش گریه کرده باشند" و "بازی نور" به عقیده من نمره بهتری می گیرند. داستان تک پاراگرافی...
View Articleیادداشت کیهان بهمنی روی بوی قیر داغ
لینک اصلی یادداشت در روزنامه فرهیختگانرئالیسم کثیف یکی از محصولات نیمه دوم قرن بیستم و مولود تفکری است که پیشتر تراژدیهای خانگی یا بورژوایی را جایگزین تراژدیهای عظیم یونانی کرده بود. انسان قرن بیستم...
View Articleیادداشت رضا فکری روی بوی قیر داغ
لینک اصلی یادداشت در روزنامه فرهیختگانتوانایی ایجاد رخدادهای پیدرپی در داستان موهبتی است که نویسنده با تکیه بر آن میتواند از فضاهای خموده فاصله بگیرد و کشش و هیجان بیشتری برای مخاطبش ایجاد کند....
View Article
More Pages to Explore .....